سفارش تبلیغ
صبا ویژن





















حامل نور ...

مخاطبان حامل نور این بار متنم طولانی است ولی حیف است نخوانید.قضاوت با خودتان...

عجب خواب قشنگی دیدم ان شب

شبی در خواب چشمم دید رویای حضورش را،مسیر سبز و زیبای عبورش را ،بدیدم خواب شیرین سحرگاه ظهورش را،صدایی را که عالم میشنید ان شب،میان خواب من هم میشنیدم،و در ان خواب شیرین این چنین دیدم :سحرگاه دل انگیزی،زمین سبز و تهی از برگ های زرد پاییزی،تمام پهنه افلاک در هم بود،غوغای عجیبی در دل تاریک عالم بود،عجب صبحی که عالم فارغ از غم بود،عجب صبحی که با تابیدن خورشید قلب اسمان ها،از میان کهکشان ها،در زمین تابید نوری سبز،مژده از حضوری سبز،بانگ چاوشین میخواند،مردم را به سینای حضوری سبز،به گوش عرشیان و فرشیان امد،رسیده روز موعود،ای مردم :مهدی صاحب زمان امد،اقا امد و فرمود:اری من همانم،مهدی موعود،ای چشم انتظاران ظهور من کجایید؟همه لبیک گوی سوی من ایید،به این اوا تمام شیعیان ناباورانه،به سوی خانه کعبه روانه،رسید از اسمان چهارمین،عیسی نه عیسی که تمام انبیا،موسی و یحیی و سلیمان ، ادم و هابیل،از سوی دگر الله اکبر گوی جبراییل،به یاری فرزند پیغمبر،با نوای یا امیر المومنین حیدر،همه پروانه و او شمع،از سر تا سر عالم به دورش جمع،حلقه زد سپاه و او سوار ذو الجناح،تکیه زد بر خانه کعبه،همه محو تماشای جمال یوسف زهرا،در ان صبح فرار درد،هر کس با زبانی درد دل میکرد،یکی میگفت اقا جان :مردم از جدایی،نمی دانستم اقا جان کجایی؟یکی میگفت یار چاره سازم،دعایم بود بین هر نمازم:بیایی تا براهت جان ببازم،یکی میگفت:خیلی غم کشیدم،به جرم عشق تو طعنه چشیدم،در ان حال تماشایی،در ان بزم ثریایی،یکی پرسید از مولا سوالی، ز یک گنج نهفته،به اقا گفت بین ان هیاهو،عزیزا قبر زهرا مادرت کو؟عزیز حضرت زهرا،امیر و صاحب دلها،انگشت اشارت برد بالا،با نگاهش گفت: ساکت باش،همه مهر خموشی خورده بر لب،نمودی از جلال عمه زینب،به سر عمامه ی سبز پیمبر،صدایی دلنشین مانند حیدر،شمیمی دلنواز از گلشن یاس،میان چشم هایش چشمه ای لبریز الماس،نوایی با صلابت،باحیا،در اوج احساس،دو ابرویی گره کرده،چنان ابروی عباس،صدا زد ایها الناس،منم فرزند زهرا،منم یاسین و طاها،منم فرمانروای اسمانها،من از نسل علی مرتضی یم،من ان خون خواه شاه کربلایم،و با امدن نام شریف کربلا،به مردم تکه های پیراهن سرخی نشان داد،و گفت : ای مردم ، جد ما را تشنه کشتند،غریب کربلا را تشنه کشتند،عزیز فاطمه نوحه سرا شد،دوباره محشری دیگر به پا شد،و با مشتی گره کرده،بهم زد پلک چشمان ترش را،و میلرزاند بغضی تلخ،اعضای شریف پیکرش را،به یاد اورد داغ مادرش را،و گفت : ای دلدادگان بزم میقات،به پشت پرچم سرخ لثارات،برای انتقام اماده باشید،به یاری امام اماده باشید،عجب خواب قشنگی دیدم ان شب،تمام عشق را فهمیدم ان شب،بدو گفتم : یار غریبم،به اخر امد عمر من کجایی؟دعا کن زنده باشم تا میایی.

یابن الحسن روزی گر امدی و دیدی نوکرت نبود یک فاتحه نوازش اهل قبور کن...

                      


نوشته شده در یکشنبه 90/4/26ساعت 1:59 صبح توسط فاطمه کریمی نظرات ( ) |

ای همه تو ....

به رهبر عزیزم و سرامد خوبی ها و مهربانی ها سلام

مدت ها بود  به دنبال بهانه ای برای حرف زدن با شما می گشتم ولی این بار شوق دیداری که ارزویم بود بهانه شد تا برایتان بنویسم احساس درونی ام را تا شاید خدا قسمت کند و اقا ما را لایق بدانید و از نزدیک جمال نورانی شما را زیارت کنیم.من یکی از نوجوانان ایران اسلامی هستم  نسلی بعد از دبستانی هایی که امید یار جمارانی تان به انها بود اینک نسلی جدید در راه است برای اعتلای اسلام و اسلامیت برای سرافرازی و سربلندی ایران اسلامی مان و برای رسیدن به هدف های والا و گران مایه که سالهاست برای رسیدن به ان در برابر تمام ابر قدرت ها ایستاده ایم...

رهبرم :

اگر چشمان ناقابلم از وجود نورانی تان منور شود باارزش ترین و بزرگترین ارزوی جوانی ام براورده شده است .اگر هم نشد دلم خواهد شکست...ملالی نیست ، بشکست اگر دل من به فدای تار مویت...سلامتی و طول عمر بابرکت برای شما دعای روز و شب من است.این روز ها فکر من این است ایا سخنی هست که بتوانم در شأن شما بر زبان جاری سازم تا مستحق این دیدار باشم که از نزدیک زیارتتان کنم ؟

اقا جان:

ما برای پیوستن انقلابمان به انقلاب جهانی مهدی موعود روز شماری میکنیم ، اگر در طی این مدت بعضی ناهنجاری ها دلتان را به درد اورده ؟خاطرتان ازرده مباد که ما هنوز هستیم و خواهیم ایستاد.و در برابر ملحدان و یزیدیان زمان ما در صحنه محکم و پر غرور ایستاده ایم و تا اخر میمانیم تا به دشمن بگوییم تا ما هستیم اجازه نخواهیم داد خوابهای اشفته و پریشانت در بیداری تعبیر پیدا کند و تو این ارزو را باخود به گور خواهی برد که نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران را به جمهوری ایرانی و سکولار تبدیل کنی.این را نوشتم شاید به نمایندگی نسلی انقلابی،پرشور،اماده و اگاه

 

التماس دعا:سایه پر از صلابت و مهربانی تان مستدام باد

  در اخر : همه هست ارزویم که ببینم از تو رویی...

 

 

                                                   


نوشته شده در جمعه 90/4/10ساعت 4:32 عصر توسط فاطمه کریمی نظرات ( ) |

بسم الله الرحمن الرحیم 

   کسی که چهل روز،خود را برای خدا خالص کند،خدا چشمه های حکمت را از دلش بر زبانش جاری می کند.    پیامبراکرم(ص)

خجسته باد زیبا مبعثش

که با اقرا بسم ربک اغاز و با

انا اعطیناک الکوثر بیمه و با 

 الیوم اکملت دینکم جاودانه شد. 

گل تقدیم شماعید شما مبارکگل تقدیم شما

 

 

التماس دعا... 


نوشته شده در چهارشنبه 90/4/8ساعت 7:31 عصر توسط فاطمه کریمی نظرات ( ) |

معبودا

لباسی از خطا پوشیده ام

و خواب غفلت به سراغم امده است

باب توبه ات را می جویم تا دوباره احیا شوم

که به عزتت قسم بخشنده ای غیر تو نمی شناسم

پس سایه ی رحمتت را بر گناهانم بگستران

و ابر مهربانیت را بر عیوبم بفرست

مگر بنده ای گریخته جز درگاه مولایش جایی دارد؟

مناجات توابین امام سجاد علیه السلام

نور التماس دعا..


نوشته شده در جمعه 90/4/3ساعت 12:40 عصر توسط فاطمه کریمی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak