سفارش تبلیغ
صبا ویژن





















حامل نور ...

بسم رب الحسین


آسمان از دیده خون سر داده بود
آفتاب هم از رمق افتاده بود

از صف صفین تا حور و حنین
آسمان فریاد میزد یاحسین

علقمه در انتظار پیر بود
دست هر شمری دوصد شمشیر بود

قلب دریا میل طوفان کرده است
ذوالجناح آهنگ میدان کرده است

پشت پا بر خاک بی بنیاد زد
بر دل لشگر زد و فریاد زد

من حسین ابن علی حیدرم
فاطمی ریحانه ی پیغمبرم

جز ره خون طوفان شود در مدح من
مادرم زهرا،محــــــــــــــمــد جد من

کودکانم تشنه لب در خیمه اند
آتش کین شما را هیمه اند

خسته جان لب تشنه یک جرعه آب
بانگ هل من ناصرش ماند بی جواب

از برای شعله هیمه اورند
طفل شیری را ز خیمه اورند

آتشی در بند بندش در گرفت
بند قنداق علی اصغر گرفت

عشق نجوای چکاوک را شنید
ناله ی یک مرد کوچک را شنید

گفت:بابا،بی برادر مانده ای؟
بی کس و بی یار و یاور مانده ای؟

گر تو تنهایی بگو من کیستم؟
اصغرم،اما نه! اصغر نیستم!

خیز و اسماعیل را آماده کن
سجده ی شکری بر این سجاده کن

خیز و با تعجیل میدانم ببر
بر سر نعش شهیدانم ببر

تا علی اصغر به روی دست شد
دیده ی تیر سه شعبه مست شد

تیغ بر حلق رضی ، خونخواره زد
ناگهان تا عرش خون فواره زد

از گلوی طفل خارج تیر کرد
حفر قبری با سر شمشیر کرد

این گل شش ماهه در خون پرپر است
این شهید کوچک ما اصغر است

 

 

السلام ای کشته ی ایمان حسین
السلام ای قاضی فرقان حسین
السلام ای قطعه قطعه پیکرت
تیغ میداند چه امد بر سرت!!!

 

یاحسین



نوشته شده در یکشنبه 92/9/3ساعت 4:42 عصر توسط فاطمه کریمی نظرات ( ) |


 Design By : Pichak